<$BlogRSDUrl$>

Monday, January 19, 2004 پولهايي كه بايد بدهيم


سلام خدمت همه دوستان خوبم.اول عرض كنم كه من يا بهتر است بگم ما دوست داريم با شما كه ما را مورد لطف خود قرار داده و به ما سر مي زنيد دوست باشيم و بهمين خاطر من خيلي راحت مي نويسم .
بنده حقير روز شنبه به دليل داشتن مهمان در جمعه شب صبح روز شنبه خواب ماندم و بهمين دليل با همسر و پسر گلم طي مسير كرديم كه بريم سر كار و من پيشنهاد دادم كه امروز ماشين رو من ببرم و عصر برم دنبال اونا تا با هم بريم خونه .خلاصه در راه رفتن به كارخانه بنده هواس پرت پيچيدم جلوي يك اقاي پيكان و يك تصادف خوب و كوچك اتفاق افتاد.خوشبختانه خسارت وارده زياد نبود.وبنده از اقاي پيكان معذرت خواهي كردم و اومدم سر كار.بعد از ظهر هنگام برگشت به منزل وقتي به ماشين رسيدم و مي خواستم حركت كنم ديدم كه چرخ ماشين پنچر شده و كارمون دراومده خلاصه بعد از پنچرگيري ديدم كه لاستيك زاپاس ماشين كم باد است و با سرعت 10 كيلومتر در ساعت خودمو به يك باد فروشي رسوندم و كمي باد خريدم و زدميم تو رگ ماشين .(لوس)وراه افتادم و با نيم ساعت تاخير به محل قرار با همسر گلم رسيدم و....
در مورد پول هايي كه بايد بدهيم:
پروسسينگ في : كه پولي است كه براي بررسي پرونده از ما و شما مي گيرند و چه پرونده شما قبول شود و چه رد شود ديگر به شما پس نمي دهند.مبلغ آن براي اقدام كننده اصلي و وابستگان بالاي 18 سال550 دلار امريكا و براي بچه ها 150است .
لنديگ في كه فقط براي بزرگترها است و در صورت عدم تاييد پرونده شما به شما پس مي دهند و مبلغ آن براي هر نفر 975 دلار است . اين پول را معمولا بعد از انجام مصاحبه و در صورتيكه شما پذيرفته شويد از شما خواهند گرفت.براي اطلاعات بيشتر و دقيقتر به لينك زير مراجعه كنيد.
پول هايي كه بايدبدهيم.fees


(0) comments

Saturday, January 17, 2004 رزرو كردن بليط


سلام ،بالاخره بعد از چند روز پرس و جو درمورد خريد بليط و اينكه كدام خط هوايي بهتر است و از اين جور سوالات روز پنج شنبه طي تماس تلفني انجام شده با يكي از اژانسهاي هواپيمايي بليط را رزرو كردم.بليط را براي ارديبهشت گرفتم .ابتدا با ايران اير از تهران مي رود امستردام و از اونجا هم باكي ال ام ميره تورنتو .ساعت حركت از تهران 6.10 دقيقه و ساعت رسيدن به تورنتو ساعت16.10 دقيقه است.مدت توقف در امستردام هم 4 يا 5 ساعت است.قيمت بليط هم بين 800 الي 900 قزار تومان است.كه بستگي دارد بليط برگشت رو براي كي بخواهيد بگيريد.نوع هواپيماهم براي مسير اول ايرباس و مسير دوم بويينگ747 است.البته الان اين پرواز براي ارديبهشت وبراي بيزينس كلاس جا ندارد.


(0) comments

Thursday, January 15, 2004 مابقي ماجراها


سلام اميدوارم خوب باشيد. اين روزها بدليل ردصلاحيت برخي از كانديداهاي انتخابات مجلس شوراي اسلامي از طرف شوراي نگهبان بحث ها و گفتگوها و بقول معروف گفتمانها كم كم جدي تر شده و داره به دعوا تبديل ميشه . هرچند كه مسيولين و ملت ايران اسلامي هنوز هم با دخالتهاي اين آمريكا در امور داخلي كشور خودشون مخالفند و اين رو مي تونيد هر شب از اخبار سراسري شبكه اول سيما ببينيد. در هر صورت بايد ديد كه مردم چه تصميمي مي گيرند . من شخصا از شخصيت اقاي خاتمي خوشم مياد و فكر ميكنم اگر به ايشان بيشتر اجازه كار داده مي شد ميتوانست قدمهاي بزرگ تري را به سمت دموكراسي و مردم سالاري بردارد . گاهي در كمال نا اميدي به خودم ميگم ول كن بابا درست بشو نيست و شركت ما در انتخابات به چه دردي مي خوره ولي وقتي فكر مي كنم مي بينم اگه اصلاح طلبان راي بياورند بهتر است و اين خود گامي در جهت اصلاحات مي تواند باشد با خودم ميگم كه ميرم و راي ميدم . ولي كاشكي برخي از كانديداها رد صلاحيت نميشدند.
_______________________________________________
خوب بريم سراغ كار خودمون گفتم كه سال جديد يعني سال 1379 هجري شمسي را در خانه خودمون شروع كرديم . در فروردين همون ماه من از كارم استعفا دادم و به شركت جديدي رفتم و در اونجا مشغول به كار شدم و تا حالا هم همونجا مشغول به كار هستم . از به بعد ديگه اوضاع يكم اروم شده بود . خانم عزيزم هم در حال اماده كردن پايان نامه كارشناسي ارشد بود . من هم درسهاي واحدي كه بايد سر كلاس مي رفتم تموم شده بود و مي خواستم برم سراغ پروژه . خلاصه و مختصر و مفيد اينكه در مهر همون سال خانم عزيز فارغ التحصيل شدند و خوب البته از دوران دانشجويي به صورت پاره وقت مشغول به كار بود كه ديگه الان به صورت تمام وقت مي رفت سر كار . من هم مشغول به كلنجار رفتن با پروژه بودم و سر كار مي رفتم و گاهي به دانشگاه پيش اساتيد عزيز براي عرض ادب در درجه اول و بعد هم براي كسب علم و دانش مي رفتم . در همون مهر ماه سال 1379 بود كه يك پيكان نارنجي رنگ خريديم . البته اين هم از توفيقات الهي بود چون پدر خانموم عزيزم يك ماشين ثبت نام كرده بود و همون موقع ها ايشان ماشين را تحويل گرفتند و بر اساس پيشنهاد مادر خانوم عزيز پيكان كه داشتند رو به ما فروختند البته به صورت اقساط .آخه اون وقتا هنوز بازار خودروهاي قسطي و جريان ليزينگ هنوز ايقدر داغ نبود.و خلاصه اينم از جريان اتول ما. در همون سال آبان ماه من عموي عزيزم رو كه خيلي هم دوستش داشتم رو از دست دادم .ايشان در بعداز عمل جراحي قلب باز در يكي از بيمارستانهاي تخصصي تهران فوت كردند. خلاصه اينكه سال 1379 رو هم پشت سر گذاشتيم تا رسديم به عيد كه خيلي هم خوش گذشت . در تير ماه سال 1380 دومين اتفاق زيبا افتاد و پسر عزيز ما به دنيا اومد.در طول نه ماه گذشته خيلي نگران همسرم بودم و فكر كنم تا اونجا كه از دستم بر مي اومد بهش كمك كردم تا احساس ناراحتي نكنه.در هر صورت الان يك پسر خوشگل داريم .
در شهريور 1380 بيست و يك ماه انتظار بايد تموم مي شد و وقت مصاحبه ما مي رسيد ولي هيچ خبري نشد و هرچه فكس زديم گفتند پرونده شما در حال پروسس است . گاهي با خودم فكر مي كردم دلم براي پروندمون مي سوخت كه ايقدر داره پروسس ميشه !!!!! تو اين مدت ما مدارك لازم براي تشكيل پرونده پسرم را داديم و مبلغ پروسسينگ في رو هم براش داديم.
خلاصه از خيلي از جريانات كه بگذريم در تير سال 1381 دقيقا بعداز جشن تولد پسرم به ما از سفارت كانادا در دمشق فكس زدند و گفتند كه شما ويو شديد و نياز به مصاحبه فعلا نمي باشد و مدارك پزشكي رو براتون فرستاديم.اما ما هرچه فكر كرديم ديديم مداركي به دستمون نرسيده اين بود كه گفتيم بابا كدوم مدارك و .... خلاصه بعداز چند بار نامه نگاري و مكافات مدارك پزشكي عزيز با دو يا سه ماه تاخير به دست ما رسيد و در مرداد سال 1381 آزمايشات رو داديم و فرستاديم.دوباره شش ماه منتظر شديم ولي بازم خبري نشد و بعد از شش ماه كه فكس زديم در مورد آدرسهاي دوران دانشجويي من اشكال گرفتند و ما هم براشون توضيح داديم و مدارك لازم رو ارسال كرديم . در همون هفته سفارت كانادا در دمشق بدليل حمله نظامي آمريكا به عراق به حالت تعطيل در امد و رفت براي ارديبهشت سال 1382 .بازهم در جواب فكس هاي ما ميگفتند پرونده شما در اخرين دور پروسس است يا به قول ما ها داريم گزينش ميكنيم عملي خلاف شيونات از شما سر نزده باشد. شهريور ماه سال 1382 دوباره مدارك پزشكي فرستادند و گفتند دوباره بايد آزمايش بديد . ما هم دوباره به بيمارستان ايرانمهر رفتيم و اوايل مهر سال 1382 ارسال كرديم .از بعداز مهر ماه بود كه هي از سفارت دمشق تماس ميگرفتند و پيگيري ميكردند كه چه را مدارك رو نمي فرستيد.خلاصه بعد از رسيدن مدارك گفتند كه كپي پاسپورت و مشخصات قد و رنگ چشم رو به مابگيد و.... و خلاصه ويزا رو صادركردندورفتيم و گرفتيم .
آخيش راحت شدين از دست اين خاطرات نه !!!!!!


(0) comments

Wednesday, January 14, 2004 بعد از اينكه برگشتيم تهران


سلام اميدوارم خوب و سرحال باشيد و هميشه خرم و سرسبز
الان كه دارم مي نويسم هوا تهران آفتابي است و باتوجه به بارش باران ديروز خيلي هم تميز و عاليه ولي حيف كه خيلي طولي نمي كشه كه پر ميشه از دود و آلودگي ...
خوب عرض كردم كه مدارك رو داديم و فايل رو باز كرديم . وقتي مدارك رو مي داديم به ما يك فرمي دادند كه توي اون بايد محل مصاحبه را تعيين مي كرديم . من هم با توجه به تصميمي كه از قبل با همسرم گرفته بوديم محل مصاحبه رو تهران انتخاب كردم . ولي دوستاي ديگر من دمشق رو انتخاب كردند. بعد از تحويل مدارك يك برگه به ما دادند كه توش تاريخ تقريبي مصاحبه رو زده بودند كه براي ما كه محل مصاحبه رو تهران انتخاب كرده بوديم 21 ماه بعد و براي دوستاي ديگرمون كه دمشق رو انتخاب كرده بودن 16 ماه بود . و بعد توي اون برگه نوشته بود كه هيچ تماسي تا اون موقع با ما نگيريد و اگر در طول پروسس پرونده شما چيزي لازم بشه خودمون باهاتون تماس ميگيريم .
خلاصه تموم شد و ما برگشتيم تهران . راستي اون سال تنها سالي بعد از ازدواج ما بود كه شب يلدا رو پيش خانواده نبوديم ولي وقتي برگشتم ديدم كلي آجيل و تنقلات برام نگهداشتن و نگذاشتن كه حقم ضايع بشه (چقدر لوس ) . بعد از رسيدن ما به تهران كه اوايل دي بود تا نزديك عيد هر چي بلا بود سرما آمد .البته نتايج خوبي داشتند .در هر صورت خدا رو به خاطر همه نعمتهايي كه داده شكر گذاريم . وقتي رسيديم بعد از مدتي مديرعامل عزيز شركت گفت كه بخش شما از دفتر فني بايد به كارخانه منتقل بشه و اونجا مشغول به كار بشيد . شركتي من توش كار ميكردم يك شركت مهندسي بود كه در كنار يك كارخانه فعاليت ميكرد . خلاصه ما به اتفاق دوستان نامه اي به حضرت مديرعامل نوشتيم و اعلام كرديم كه ما آماده هستسم كماكان دردفتر مركزي شركت در خدمت اسلام و مسلمين باشيم و از جامون تكون تكون هم نمي خوريم . البته بخش ما شامل 4 نفر بود كه هر چهار نفر مهندس بودند و تخصص همه ما هم در يك رشته بودواين باعث دوستي بيشتر ما شده بود و نزديك به يك سال بود كه 4 نفري يك دفتر همون نزديك شركت اجاره كرده بوديم و به فعاليت در بخش خصوصي هم مشغول بوديم و اين مسيله به اضافه درگيري رييس عزيز بخش ما با حضرت مدير عامل باعث شد كه ايشان به ما گير بدهند. خلاصه اينكه حضرت مديرعامل دستور فرمودند تا كارت ساعت ما را بردارند و به كارخانه ببرند . ولي خبر نداشت كه ما همانروزي كه كارت را برداشتند رفتيم وزارت كار و شكايت كرديم . خلاصه اينكه ما سركار نمي رفتيم و منتظر بوديم وقت دادگاه ما و كارفرما بشه . (البته ناگفته نماند كه عين باعث شد كه من راحت بشينم و براي امتحانات كه داشت شروع ميشد اماده شوم . اخه اون موقع هم من و هم همسرم هر دو مون داشتيم كارشناسي ارشد مي خونديم . كه البته بازم بگم كه من خيلي اهل درس نيستم ولي خانم محترم شديدا علاقه مند به تحصيل و چون ايشان در دوره كارشناسي ارشد قبول شده بود بنا به اصل چشم و هم چشمي ما هم ادامه تحصيل داديم و بگم كه خانمم واقعا خيلي كمك كرد و سختيهاي زيادي رو كشيد تا قبول بشم و بتونم درسم رو بخونم.) خلاصه اينكه ما امتحانات رو داديم و در اين مدت براي كار جديد هم اقدام كرديم . بعد از مدتي تقريبا يك ماه و نيم دادگاه صالحه در تامين اجتماعي تشكيل و ما و نماينده كار فرما حاضر شديم ... راي دادگاه اين بود كه ما بايد در سر كار خود در هر مكاني كه كارفرما بگويد و خارج از محدوده تعيين شده از مرز تهران نباشد ( از نظر تامين اجتماعي مرز بنديهايي براي اينكار وجود دارد.) بايد كار كنيم و كارفرما عزيز هم مكلف به پرداخت حقوق ما در اين مدتي كه ما را در بلاتكليفي نگهداشته بود شد. خوب من با توجه به نزديكي به ايام عيد و اينكه در يك شركت ديكه براي كار اقدام كرده بودم و بعد از عيد اونجا مي خواستم برم سر كار پذيرفتم و در محل كار جديد حاضر شدم . ولي دو تا از دستان ديگه به حكم دادگاه اعتزاض كردند و فكر كنم تقريبا تا خرداد سال بعدش دنبال كارشون بودند .....
در همين موقع تعاوني مسكني كه من در آن عضو بودم ديگه داشت كار ساختمان رو تموم ميكرد كه ما بدليل مشكلات بوجود امده بين ما و مدير عامل تعاوني ( مشكل مالي در نحوه پرداخت اقساط و ...) مجبور شديم كه پولمون رو از تعاوني عزيز پس بگيريم و بريم دنبال يك خونه بگرديم . اين اتفاق همزمان با افزايش شديد نرخ مسكن در تهران بود و خلاصه ما با كمك پدر و مادرمون تونستيم يك آپارتمان نقلي بخريم .
خلاصه اينكه تو اين مدت پدرمون دراومد ولي همه چيز به خوبي و خوشي تموم شد . و ما سال جديد رو در خونه خودمون شروع كرديم .


(0) comments

تشكر


از همه شما عزيزان كه ازاين وبلاگ ديدن كرديد وازنظرات و راهنمايي هاي خودتون ما رو بي نصيب نگذاشتيد كمال تشكر را دارم. متشكرم
در ارتباط با تايم لاين :ما در دسامبر 1999 فايل باز كرديم.در جون 2002 به ما اعلام كردن كه ويو شديم و نيازي به مصاحبه نداريم و مدارك پزشكي را فرستادندوبعد از گذست يك سال دوباره مدارك پزشكي فرستادند و ما مجددا معاينات پزشكي را انجام داديم و فرستاديم وچند روز پيش هم ويزا را گرفتيم .


(0) comments

Tuesday, January 13, 2004 باز كردن فايل نامبر


سلام ، امروز هوا باراني است و به شدت بارون مياد .البته درجه حرارت هوا خيلي پايين نيست يعني هوا خيلي سرد نيست ولي فكر كنم وقتي بارون تموم بشه هوا سردتر ميشه.
خوب گفتم كه روز يكشنبه گذشته يعني بيست و يكم دي ماه سال 1382 ما ويزا مهاجرت و اقامت به كانادا رو گرفتيم .حالا مي خواهم كمي در مورد تاريخچه اون صحبت كنم .چهار سال پيش يعني در مرداد سال 1378 من و همسر عزيزم تصميم گرفتيم براي مهاجرت به كانادا اقدام كنيم. برادر يكي از دوستان ما چند ماهي بود كه رفته بود و ما اطلاعات لازم را از ايشان با فكس و تلفن مي گرفتيم. خلاصه اينكه يك نامه تهيه كرديم و از طريق سفارت كانادا در تهران براي سفارت كانادا در دمشق ارسال كرديم و منتظر شديم كه فرم تك برگي برسد . تا اين موقع تصميم ما اين بود كه همه كارها را خودمان از طريق سفارت در تهران پيگيري كنيم وخيلي عجله دركار نداشته باشيم. در شهريور ماه هم رفتيم و تازه پاسپورت گرفتيم. با توجه به گذشت دو ماه و اينكه از فرم تك برگي خبري نشده بود ما فهميديم كه اگر بخواهيم واقعا اين كار را بصورت جدي دنبال كنيم اين روش و مسير جواب نميدهد. بهمين خاطر با يكي از دوستان دوران دبيرستان و همكاران همون موقع كه به تازگي رفته بود دمشق و فايل باز كرده بود صحبت كرديم و مراحل كارو ازش دقيق پرسيديم.
اول ميبايست براي گرفتن تايديه از انجمن مهندسان كانادا اقدام ميكرديم با توجه به راهنمايي همون دوست عزيزمون اين كارو از طريق يك وكيل انجام داديم و مبلغ 1500000 ريال به او داديم كه در واقع بخشي از پول را به انجمن مهندسين كانادا ميداد و قسمتي روهم بعنوان كارمزد برمي داشت. تقريبا اواخرمهر ماه بود كه مدارك رو فرستاديم. و اقاي وكيل عزيز هم گفت بين سه هفته الي چهار هفته طول ميكشه .
در همه اين مدت با يكي ديگه از دوستان دوران دبيرستان كه اون مثل ما مي خواست براي اينكار اقدام كنه و البته از دوستان عزيز وصميمي من هم بود همراه بوديم و با هم مشورت و تا جاييكه ممكن بود با هم اقدام ميكرديم.اواسط آذر ماه خبرهايي مبني بر اينكه قوانين مهاجرت از سال 2000 عوض خواهد شد و خيلي سخت تر ميشه رو شنيديم البته هيچكدام مستند نبودند ولي بهرحال امكان آن وجو داشت .بهمين دليل تصميم گرفتيم قبل از آغازسال 2000 فايل باز كنيم . تنها را هم اين بود كه خودمون بريم دمشق و اونجا فايل باز كنيم يا وكيل بگبريم كه هزينه زيادي بايد ميداديم.بهمين خاطر با دوست عزيزم براي اواخر آذر ماه بليط گرفتيم و رفتيم دمشق .سفر خوبي بود وتنها بدي كه داشت اين بود كه مجبور شدم تنها برم و نتونستم همسرم رو هم ببرم .ما در تاريخ 23 دسامبر سال 1999 فايل باز كرديم . البته بگذريم كه براي گرفتن تاييديه از انجمن مهندسان كانادا آقاي وكيل عزيز تا آخرين لحظه ها ي قبل از سفر ما نتونست كاري بكنه و قرارشد كه ما بريم دمشق و اون مدرك تاييديه CCPE رو براي ما بگيره و فكس كنه و البته اينكار رو كرد و من دقيقا صبح همون روزي كه ميخواستم مداركمون رو تحويل سفارت بدم فكس تاييديه رو گرفتم .
خوب كمي در مورد نحوه باز كردن فايل در دمشق بگم . اول يك روز صبح رفتيم و در يك صف طولاني كه جلوي سفارت كانادا دردمشق تشكيل شده بود وايستاديم تا نوبت ما بشه (اولين روز كاري هفته يعني يك شنبه ) .صف تشكيل شده بود از ايراني ها و فقط يك نفر غيرايراني اونجا بود .خلاصه نوبت ما شد و فرم تك برگي رو گرفتيم و پر كرديم . ناگفته نماند كه قبلا كپي فرمها رو در تهران گرفته بوديم و اونها رو كاملا و بادقت پركرده بوديم. بعد از تكميل فرم تك برگي اون را تحويل داديم . سفارت فرمها رو بررسي ميكرد و كساني رو كه دربررسي اوليه امتياز مي آوردند رو تعيين ميكرد و روز بعد يا دو روزبعد درست يادم نيست ليستي را دم در سفارت ميزدند كه معلوم بود چه كساني در مرحله اول ارزيابي پذيرفته شدند .يادم مي ايد كه برخي از خانمها و دختر خانوم ها كه مي ديدند قبول شدند گريه مي كردند!!!
خلاصه اينكه كساني كه قبول شدند را به داخل سفارت راه ميدادند تا فرم چهاربرگي را بگيرند.فرم جهار برگي را گرفتيم و پر كرديم ودو روز بعد فرمهاي پر شده را به همراه ساير مدارك مورد نياز برديم و داديم و فايل باز كرديم.(البته مبلغ 330 دلار امريكا هم داديم كه ديگر قابل برگشت نيست .)
راستي جالب بود كه دقيقا ديوار به ديوار سفارت كانادا در دمشق ، سفارت جمهوري اسلامي ايران در دمشق قرار داشت. نمي دونم شايد هم خيلي جالب نباشه.



(0) comments

Monday, January 12, 2004 ويزا


سلام به همه .بالاخره ويزاي اقامت در كانادا را ديروز گرفتم.ما چهار سال پيش براي گرفتن ان اقدام كرده بوديم.


(0) comments

Sunday, January 11, 2004 اولين سلام


سلام به همه شما


(0) comments